skip to main
|
skip to sidebar
یه آدم معمولی
من میخوام خودم باشم
397 - این روزها همه ادای تنگ ها رو در میارن، شما چطور؟
خیلی دوست دارم بدونم شمایی که برای یه "بله" گفتن نا قابل پای پدر و مادر و تمام بزرگ ترهای فامیل رو میکشی وسط، برای اون ده هزار بار قبلی که لنگات رو دادی هوا دقیقاً از کدومشون اجازه گرفته بودی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
صفحه اصلی
درباره من
چرا یه آدم معمولی؟
میخوری یا میبری؟
دیگران:
پیاده رو
ديفال مستراح
مداد هاش-ب
انجمن ارضا شدگان مرده
من و سایه ام
مونولوگ
روزبه
.:: وقتی ما بودیم , هیشکی نبود... ::.
کدئین
سرطان روح
همین جوری
یادداشت های شازه
دارکوب
یادداشت های یک گلابی دیوانه
مینیمال کوچک
fitting room
زبلخان
یادداشتهای یک دخترحاجی !
یک روز در آگوست
یه آدم معمولی
Holy Killer
زکی پدیا
کوتلاس
پریود مغزی
تفنگ بازی
یک مهندس خسته
تب چل درجه
آنچه گذشت
آنچه گذشت
فوریهٔ 2013 (1)
نوامبر 2012 (2)
اکتبر 2012 (4)
سپتامبر 2012 (6)
ژوئیهٔ 2012 (4)
ژوئن 2012 (2)
مهٔ 2012 (9)
آوریل 2012 (17)
مارس 2012 (15)
فوریهٔ 2012 (3)
ژانویهٔ 2012 (4)
دسامبر 2011 (6)
نوامبر 2011 (10)
اکتبر 2011 (7)
سپتامبر 2011 (6)
اوت 2011 (6)
ژوئیهٔ 2011 (12)
ژوئن 2011 (9)
مهٔ 2011 (8)
آوریل 2011 (13)
مارس 2011 (7)
فوریهٔ 2011 (1)
ژانویهٔ 2011 (12)
دسامبر 2010 (7)
نوامبر 2010 (8)
اکتبر 2010 (3)
سپتامبر 2010 (14)
اوت 2010 (9)
ژوئیهٔ 2010 (18)
ژوئن 2010 (12)
مهٔ 2010 (22)
آوریل 2010 (35)
مارس 2010 (25)
فوریهٔ 2010 (25)
ژانویهٔ 2010 (32)
دسامبر 2009 (32)
نوامبر 2009 (13)
اکتبر 2009 (14)
سپتامبر 2009 (13)
اوت 2009 (9)
بگرد تا بگردیم
آمار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر