220 - خودم کردم که لعنت بر خودم باد

روزی که نویسنده و خواننده های یک وبلاگ همدیگر رو بشناسند یه اتفاقی تو مایه های به گه کشیده شدن اون وبلاگ میفته و عقل سلیم حکم میکنه که هم خواننده و هم نویسنده کلاً دیگه بی خیال اون وبلاگ بشن.

مثل هر کار و کاسبی که مشتریان اولش را دوستان و آشنایان فرد مربوطه تشکیل میدهند، اولین خواننده های من هم جز عده ای از دوستان و اقوام دور و بر نبودند و حالا در کمتر از شش ماه به هر آنچه آرزوی یک وبلاگ نویس است رسیده ام. آمار1021 بازدید در روز را در پرونده ام دارم، طعم فیلتر شدن را چشیده ام، در وبلاگ هایی چون کدئین لینک شده ام، کامنت هایی از جنس وبلاگ جالبی داری به من هم سر بزن دریافت میکنم، ایمیل هایی برایم فوروارد میشود که نوشته های خودم را در آن ها میبینم، در بالاترین لینک شده ام و... مگر یک وبلاگ نویس چه خواسته دیگری میتواند داشته باشد؟

همه چیز به نظر رو به راه می آید اما در اصل یک جای کار میلنگد و آن همان دوستان و آشنایان می باشند که فکر قضاوت هایشان یک لحظه آرامم نمیگذارد. باکی از تویی که مرا ندیدی و نشنیده ای ندارم که قضاوتت من باب شخصیتم جز به خشت خامی نمی ارزد. نگرانیم از تو ایست که با من معاشرت داری و به خیال خوش باورانه ات با خواندنم راه به اعماق وجودم میابی. شاید اگر در کتاب رفتار سازمانی رابینز نخوانده بودم:

"...همه افراد در هر زمان درباره دیگران قضاوت میکنند ولی قضاوت کار ساده ای نیست. هرچند افراد این کار را ساده می انگارند. انسان نمیتواند تمام جزئیات و حرکات یک فرد را مورد ارزیابی و قضاوت قرار دهد بنابر این به گونه ای گزینش می نماید. او برخی کارها یا حرکات را بر میگزیند ولی این گزینش حالت تصادفی ندارد. بلکه با توجه به نوع، علاقه، زمینه، تجربه و نگرش افراد اتنخاب میشوند. نوع ادراک او این امکان را به وجود می آورد تا بتواند به سرعت درباره دیگران قضاوت کند ولی همواره این خطر وجود دارد که که به گمراهی کشیده شده و تصویری نادرست به دست بدهد..."

هرگز به این موضوع فکر نمیکردم. اما حالا که فهمیده ام به طور ناخواسته و طبیعی در معرض انواع قضاوت هایی قرار دارم که متاسفانه یا خوشبختانه نوک پیکان تمامی آنها به سمت شخصیت و ذهنیت درونی خودتان نشانه رفته است، دیگر برایم اهمیتی ندارد که کدامتان چه قضاوتی در مورد من و نوشته هایم خواهید داشت.

به قول بچه ها گفتنی، آینه.