همه اش با خودم میگم مزخرفات این سریام که تموم شد، مثل بچه آدم بشینم و تو وبلاگم دو کلمه حرف حسابی بنویسم. مثل خیلی ها از خودم بگم، از زندگیم، از عقاید و خاطرات و تفکراتم. از روزمرگیم. بگم که امروز این طور شد و آن طور. که فلانی این را گفت و آن را شنید. که می خواهم این کار را بکنم و آن کس را و . . .
اما انگار هر چه قدر هم که مینویسم، مزخرفات مغز من یکی تموم بشو نیستند.
شاید این جمعه. ولی فقط شاید.
ببخشيدا اما هيچ وقت اين خريت رو نكن
پاسخحذفميدوني چرا بلاگاتو مي خونم
چون مثه بقيه نمينويسي
از روزمرگي
مينويسي ها اما يه جوره ديگه
و من عاشقه اين يه جوره ديگشم
شايد اين جمعه نيايد هيچوقت
باشه. فقط به خاطر تو.
پاسخحذفكماكان ارادتمنديم.
پاسخحذفبزرگوارید قربان
پاسخحذف