جناب سروان ترکعلیان
درسته که امشب وقتی ما رو از خوابوندن ماشین و رفتن به وزرا ترسوندی مجبور شدم تا خود لحظه ای که ولمون کردی تمامیت خـایـه هات رو با زبونم به رسمیت بشناسم، اما میخوام بدونی اون زمان که تو هنوز وارد خدمت نظام نشده بودی *من و دوستام کنار حوض طبقه پایین وزرا عکس یادگاری گرفتیم و رو دیوارش اسم هامون رو نوشتیم. حالا داری منو از چی میترسونی تو، کـــونـــی؟
این هم بدون، *دفعه قبلی که وزرا بودم یه ازگـلـی درست مثل خودت فقط نصف امشب تو زرزر کرده بود و من مجبور شده بودم طریقه درست حرف زدن رو بهش یاد بدم و حاضرم شرط ببندم اگر میدونستی چه خطر بزرگی امشب از بیخ گوشهات گذشته یه صدقه تپل واسه خودت کنار میذاشتی.
*: این داستان ها واقعی است.
*: این داستان ها واقعی است.
حالا این که خوبه اگه بعد وزرا واست دادگاه می ذاشتن و یه آبدارچی غوزی با 45 سانت قد بهت می گفت بیا اتاق پشتی کارتو را بندازم که داغون تر می شدی
پاسخحذفبرو شکر کن آقا